جين جين |
Monday, March 31, 2003
● اونموقع ها که دبستان ميرفتيم تقريبا هر جمعه تو خونه هامون جلسهء قران بود. اولش يه سري از دوستهاي خانوادگي بودن که دور هم جمع ميشدن و الان هم بعد اين مدت که يه تعدادي رفتن و يه تعدادي اومدن هنوز هم جمع کوچيکشون هر جمعه تو خونهء يکي جمع ميشه. خب واسه ما بچه ها هيچي که نداشت اينو داشت که چون همه حدودن هم سن بوديم يه دفعه يه جا جمع ميشديم و کلي بازي ميکرديم... خلاصه خيلي بهمون خوش ميگذشت. يادمه يه بار جلسه خونهء ما بود که چون نسبتا تعداد بچه هام بيشتر از معمول بود مامان پيشنهاد کرد ما براي سرگرم کردنشون - يا به بيان بهتر ساکت کردنشون - فيلم بذاريم. خلاصه چون اون موقع من و مجيد خودمون از فيلمهاي «بروس لي» خيلي خوشمون ميومد يکي از فيلماش رو گذاشتيم که واسه پسر بچه هام خيلي سرگرم کننده به نظر ميومد. يادمه اتفاقا خيلي خوب هم کار کرد و تا پايان فيلم کسي از جاش تکون نخورد... ولي فکر کنم بتونين حدس بزنين بعد تموم شدنش چقدر مامان اينا از پيشنهاد خودشون پشيمون شدن!... خلاصه بايد ميبودين و حدود ۱۰ تا بروس لي رو با تمام اون جيغ و دادهاي گوشخراش و شلنگ تختشون توي يه اتاق يه جا ميديدن!... يادم نمياد چقدر مجروح داديم يا چقدر خسارت وارد کرديم ولي خب خود جلسه رو خوب ريختيم به هم و مامان بدجور از ما شاکي شد، مخصوصا اينکه خودمون از همه بيشتر شلوغ ميکرديم!...
Saturday, March 29, 2003
حالا ديروز که فيلم «قيصر» رو ميديدمء اصلا فکر نميکردم يه دفعه پرتم کنه به اون دوران... آخه اصلا انتظار نداشتم هنوز هم اين قدرت تخيلم انقد زنده مونده باشه که تا يکي دو ساعت بعد فيلم ناخودآگاه تو خونه يه کتي راه برم و با خودم و ديگران لاتي اختلاط کنم! 1:23 AM ٭ ........................................................................................
● درست يه سال پيش بود... اولين باري که با هم حرف زديم و تازه اونم در مورد بحث شيرين ريدن!:
Friday, March 28, 2003
sallam jinjin halet chetore? bebin man dorost nafahmidam, to be dadashet mir*di ya yekari mikardi oon p*p* kone? in ro vasam tozih bede, badesh age toonestam jelloye khandam ro begiram fohshet midam.( ghol nemidam) felan khodafez. 10.rob pm , yadam nemiad emrooz chanshanbe bood. .............................. salam, kheyli mamnoon khoobam.omidavarm to ham khoob bashi :) khob avalan ke dovomish! yani bichaararo mogheyi ke dar haal anjaame amaliat bood boland mikardam va......ey baba baaz in daaghe dele ma taze shod! nemidoonam raasti age oonjoori mishe r*d be kasi be maam yaad bede!! albate dige vase dadasham nemikham!....aslan shookhi karadm! ;) felan, jean jean کي فکر ميکرد انقد زود بشه يه سال... 11:18 PM ٭ ........................................................................................
●
فرزند سه سالهء يك سرباز آمريكايى كه در مراسم وداع شركت كرده است. او مايكل جون نام دارد و گوش هاش را با دو دست گرفته است. از «با شما نيستم» 9:00 PM ٭ ........................................................................................
●
Thursday, March 27, 2003
![]() نشريه Onion يا همون «پياز» خودمون يه نشريه معروف طنزه که تو نيويورک چاپ ميشه، شماره ديروزش اختصاص داشت به جنگ عراق که توصيه ميشه حتما يه نگاه بندازين. اينم خودم انتخاب کردم ازش: U.S. Continues Proud Tradition Of Diversity On Front Lines CAMP COYOTE, KUWAIT—With blacks and Hispanics comprising more than 60 percent of the Army's ground forces in Iraq, the U.S. military is continuing its long, proud tradition of multiculturalism on the front lines of war. "Though racism and discrimination remain problems in society at large, in the military—especially in the lower ranks where you find the cannon fodder—a spirit of inclusiveness has prevailed for decades," Gen. Jim White said Monday. "When it comes to having your head blown off by enemy fire, America is truly colorblind." 12:19 AM ٭ ........................................................................................
●
Monday, March 24, 2003
![]() 9:53 PM ٭ ........................................................................................
● توجه: کسايي که حالشون بد ميشه کليک نکنن.
حوصله نوشتن ندارم، اين جنگ خيلي اعصاب ميزنه لعنتي... 10:08 PM ٭ ........................................................................................
● وااااااااااای ی ی ی... دلتون بسوزه، امروز يه بسته گرفتم پر از عقش!... مخصوصا که اصلا انتظارش رو نداشتم، اونقده خوبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه! D:
Friday, March 21, 2003
9:28 PM ٭ ........................................................................................
●
Thursday, March 20, 2003
The only advantage of a war is that it helps you hate TV much more than ever before!
2:08 AM ٭ ........................................................................................
● بچه گي ها هميشه موقع سال تحويل يه دلشورهء خاصي داشتم. نميدونم دليلش چي بود که فکر ميکردم که جدن سال نو يه اتفاق منحصر به فرده و يه جوري دنيا رو تکون ميده... امسال دلم خيلي هوس اون دلشوره رو کرده. اولين ساليه که سال تحويل رو تنهام... تازه خودم هم که عملا نيستم، فقط هيکلمه...بگذريم، اميدوارم سال تحويلتون پر از دلشوره باشه!
7:57 PM ٭ ........................................................................................
● جدي تو اين هير و وير، دسي دسي داره عيد هم ميشه که...
4:51 PM ٭ ........................................................................................
● ديگه جونم از قباحت CNN بگه که ميگفت آره اتفاقا امروز نوروز، روز سال نوي کردهاي عراقم هست... بعد يه صحنه در حدود ۵ ثانيه نشون داد از يه عده آدم که داشتن ميزدن، ميرقصيدن - يه چيزي تو مايه هاي همون فيلمي که بعد از ۱۱ سپتامبر از شادي مردم فلسطين نشون داد. بعد ادامه داد که کردهاي عراق از اينکه آمريکا در سال نو يه همچين عيدي توپي بهشون داده تو پوست خودشون نميگنجند و دارن از خوشي ميميرن و به جون فرشتهء نجاتشون، بوش دعا ميکنند!... پوففففففففف! خدا ميدونه بدبخت اين کردها الان چه حالي دارن، از يه طرف هر لحظه ممکنه از طرف خود صدام مورد حمله قرار بگيرن از طرف ديگه هم که ترکيه ممکنه بهشون حمله کنه... تازه حتي اطميناني هم نيست که يه چنتا موشک آمريکايي اشتباهي بخوره تو سرشون تا يه موقع هوس استقلال نکنن، حالا چي؟؟... تو بزن تا من برقصم!
4:47 PM ٭ ........................................................................................
● هاهاهاها... الان CNN داره ميگه اون نوار که بعد از حملهء آمريکا نشون دادن خود صدام نبوده چون ما موشکهامون رو مطمئنيم نشونه گرفتيم وسط دماغش!... حالا فيلمهاي قبليشون از صدام رو گرفتن مثلا ميخوان با کامپيوتر چک کنن که اين يه موقع داداش دو قلوش نباشه! بعد حالا خنده دارش اينه که يارو ميگفت حالا از کجا ميدونيم اوني که تو فيلمهاي قبليه خودشه!؟... از يه طرف مثل سگ مطمئنن که صدام ۶۰ تا فتوکپي گرفته از خودش! از يه طرفم موندن خب کدومشون واقعيه کدومشون تقلبي...
Wednesday, March 19, 2003
آخي بگردم! دلم سوخت براشون... اين گه گيجه هم بد مرضيه! 11:37 AM ٭ ........................................................................................
● در نظر بگير الان تو بغداد باشي نشستي تو خونه ات و هر آن منتظري تا بمبها تلپ و تلپ بيفتن رو سر خودت، خانواده ات و دوستهات تا همه به سلامتي سر آمريکاييها پودر شين برين هوا... من که شخصا ميميرم واسه اين همه هيجان واسه مردن!
Monday, March 17, 2003
7:58 PM ٭ ........................................................................................
● يه کم ديره، ولي ميخواستم پيشنهاد کنم واسه نوحه ماه محرم اينو بدين بخونن که خيلي بامسماست!:
Sunday, March 16, 2003
آي پلو خورا، پلو خورا، فصل مسماست! کدو مال شما... بادمجون از ماست بيا برو تو دلم قلمي بادمجون رات ازين وره قدتو قربون و الي آخر... 4:27 AM ٭ ........................................................................................
● چيزي که ميخورم همونجور بشقاب با آشغالش و اينها همونطور ميذارم کنار تختم يا رو ميز کارم تا اينکه تمام بشقابهام و خوراکيهام تموم بشن! بعدش هر وقت ميخوام رو ميزم کار کنم يا رو تخت دراز بکشم يا وقتي دنبال چيزي ميگردم هي اين بشقابها ميخورن به همديگه سر و صداي ناهنجار ميکنن و تازه آشغالهاشون ميريزه رو تخت و ميز کثافت ميزنه... خلاصه کلي ميره رو اعصابم، اما باز هم نميرم بشورمشون... با خودم ميگم: خوبه، خوبه، خودت رو لوس نکن... ديگه الان هر کي از ننه اش قهر کرده، واس ما شده مازوخيست!
3:48 AM ٭ ........................................................................................
● انسان هم موجود آشغاليه واسه خودش ها... آخه انقدر در برابر محيط خارجش ضعيف؟ نمونه اش موسيقي، با يه آهنگ از شادي ميخواد بلند شه قر بده با بعديش همچين دچار ياس ميشه که هوس مرگ ميکنه... بازيچهء بدبخت... بيچاره اي که براي فرار از خفه شدن تو لجن زار زندگي به چيزهاي مختلف مثل دين، موسيقي، الکل يا سکس چنگ ميزنه تا يه کم بياد بالا و بتونه نفس بگيره، جون بگيره واسه ادامهء دست و پا زدنهاي بيهوده اش... با خيال راحت که نميذارن خفه شي که!
3:12 AM ٭ ........................................................................................
● حالم خوش نيست... راستي چرا مردم فکر ميکنن که اگه يکي حال و حوصله نداره و رفته تو خودش حتما بايد کمکش کنن و ببينن چه مرگشه؟ حالا بگذريم که خود ديوثمم تحت تاثير جو گاهي ميشم همينجوري... اما بابا ناراحتي هم مثل شادي يه حسه و به همون اندازه ارزشمند... خوش دارم ناخوش باشم... اصلا باهاش حال ميکنم، حرفيه؟
2:50 AM ٭ ........................................................................................
● «راهنماي عملي زنده ماندن در زلزله» از کتابدار
Saturday, March 15, 2003
2:26 AM ٭ ........................................................................................
● طعم شيريني
Wednesday, March 12, 2003
مدتها پشت ويترين مغازه مي ايستاد و به شيريني هاي مختلف خيره ميشد. توي خيالش از تک تک شيريني ها مزه ميکرد و آرزو داشت که يه روزي بتونه همه شيريني هاي پشت ويترين رو بخره يا اينکه حداقل بتونه تو شيريني فروشي کار کنه که هر وفت صاحبش غافل شد يواشکي از شيريني هاي پشت ويترين کش بره.... ديگه هر روز کارش همين شده بود... اگه با نگاه کردن به شيريني هاي پشت ويترين مغازه آب دهنش رو شيرين نميکرد، وسط حلقش تبديل ميشد به بغض و کار دستش ميداد، ديگه تمام روزش بهم ميريخت... بعضي ها ميگفتن ديوونه شده، بعضي ها براش دلسوزي ميکردن، بعضي ها بدون توجه از کنارش ميگذشتن، بعضي ها هم از شيريني هاي خودشون بهش تعارف ميکردن که هيچوقت قبول نميکرد... خب آخه هيچکس نميدونست اون شيريني ها با طعم بوسهء دختر شيريني فروشه که شيرين ميشه... 3:46 PM ٭ ........................................................................................
●
Tuesday, March 11, 2003
12:56 AM ٭ ........................................................................................
● توصيه هاي ايمني براي آقايون
Saturday, March 08, 2003
وقتي جيش دارين شنيدن آهنگ «بهاران خجسته باد» اصلا توصيه نميشه!... چون اولا اونقد وسطاش حال ميکنين و به قول معروف hi ميشين - همينطور باهاش عربده کشان ميخونين و هيکلتون رو ميجنبونين! - که تازه وقتي تموم شد ميفهمين الانه جناب شاش از تک تک سوراخهاي بدنتون بزنه بيرون. البته تا اينجاش ظاهرا مشکلي نيست ولي وقتي دست به مهره تا توالت دويدين و از هولتون کش جلوي شلوار رو صرفا در حد رفع مشکل دادين پايين و همونطور ايستاده با ترنم آرامش بخش شاش دوباره hi شدين و شروع کردين به خوندن و يه دفعه کش شلوار از دستتون در رفت و زد زير بساطتون... ميفهمين دنيا دست کيه! خلاصه از ما گفتن بود... 12:28 AM ٭ ........................................................................................
● by the way، اگه ميخواين روز زن بيکار نمونين:
![]() 3:52 PM ٭ ........................................................................................
● باز دوباره شروع شد... قبل از اينکه بياد هميشه ميگي آخ جون، باز اومد!... کلي برنامه داري که نميدونم فلان ميکنم و بهمان ميکنم و به کارهاي عقب موندم ميرسم. اما همينکه سر کله اش پيدا ميشه، همه برنامه هات به هم ميريزه... فکرت که آزاد ميشه، شروع ميکنه جولان دادن... بعدشه که ديگه دست خودت نيست. ديگه نه دلت مال خودته نه فکر و خيالت... دلتنگيه و سردرگمي... ترس و بلاتکليفي تو دنيايي که هر آن غافل بشي قورتت ميده... فرارم که ميکني تو تختخواب و خودت رو تو ملافه پنهون ميکني، فقط صورت مساله رو پاک کردي...
چشم که باز ميکني، ميبيني باز اول هفته شده و تو هيچ غلطي نکردي!... پوف! و جالبيش اينه که اين سناريو هر هفته مو به مو تکرار ميشه... 3:43 PM ٭ ........................................................................................
● «من زن نيستم، اما زنها را خيلي دوست دارم... »
Friday, March 07, 2003
امام جين جيني 12:09 AM ٭ ........................................................................................
●
Wednesday, March 05, 2003
![]() 1:46 AM ٭ ........................................................................................
● چيزي که هميشه باعث ميشه نسبت به خانمها غبطه بخورم... مدتهاست دلم لک زده واسه يه قطره اشک که موقع دلتنگي آرومم کنه.
Monday, March 03, 2003
3:12 AM ٭ ........................................................................................
● تو خواهي آمد
جهان آرامتر خواهد شد اينجا که باشي سويه هاي اضطراب در مه مي روند و نوميدي به حاشيه غروب سنگي براي نشستن خواهد يافت منوچهر آتشي 10:09 PM ٭ ........................................................................................
● اين ان کجه؟؟
Saturday, March 01, 2003
2:05 PM ٭ ........................................................................................
● هي هي... جونمي جون!
ميدونم متاسفانه اين حرکت تاثيري در توقف جنگ نداره ولي همينکه پوز بوش و دار و دستهء قلدرش بخوره و يه کم بادشون بخوابه کافيه... تو خود آمريکاش هم به زور يکي پيدا ميکني طرفدار جنگ باشه. گذشته ازين صحبتها يه دليل شخصي هم واسه برقراري مراسم پر خير و برکت عروسي در کون حاجيتون اينه که ديگه با خيال راحت بنده ميتونم واسه سفرم تو ماه مي به ترکيه واسه گرفتن ويزاي برگشت به آمريکا حساب کنم!... دو نقطه دي دي دي... دي دي دي.. دي دي دي! 6:41 PM ٭ ........................................................................................
● اين نوشتهء آقا گل من رو خيلي تکون داد :
«صفای قدوم یه حاجی که از سنگ بوسیدن برگشته بود، یه گوسفند با سر بریده سر کوچه بود، 2 متر اونطرف تر هم یه گاو با سر نیمه بریده و خونی که از گلوش تا زیر کفش من میومد، چند نفر مرد گنده رو گذاشته بود سر کار و نمیذاشت سرشو ببرن. یکی صلوات میفرستاد، یکی میگفت شاخشو بگیرین که تکون نخوره، یکی میخندید، یکی روشو کرده بود اونور، نمیدونستم ناله ی یه گاو انقدر دردناکه، 1 متر اونطرفتر هم یه گوسفند دیگه تو نوبت سر بریدن، داشت بدون توجه به این قضایا واسه خودش میچرید، اصلا هم به روی خودش نمیاورد، بهش حسودیم شد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اگه یه شب Down بودین و خواستین از اول بزرگراه همت تا آخرش رو پیاده برین، قبل از اینکه پاشنه های کفشتون رو بدین بالا، یادتون باشه که تو راه پسر جوون معتادی رو میبینین که ازتون آدرس آقا فرزاد رو میپرسه، یادتون باشه که تو راه پسر جوون معتادی رو میبینین که میخواد به زور بهتون کون بده تا پول آرامش امشبش رو در بیاره. ــ همون آرامشی که گوسفند ها مجانی دارند ــ یادتون باشه که تو راه چند تا پسر مست رو میبینین که راجع به سایز کس مادرهاشون دعواشون شده. یادتون باشه که تو راه باد شدیدی میاد و نمیتونین سیگارتون رو روشن کنید. یادتون باشه که تو راه گاهی از سایه ی خودتون هم میترسین. یادتون باشه که تو راه بعد از حدود دو ساعت پیاده روی، هر ماشینی که از کنارتون رد بشه سرتون گیج میره و حال تهوع بهتون دست میده. یادتون باشه که اگه با حد اکثر سرعت حرکت کنید حداقل 4 ساعت و نیم تو راهین. یادتون باشه که تو راه همه ی خاطراتتون رو مجبورین به یاد بیارین. یادتون باشه که تو راه تا مغز کلتون بوی سرب میگیره. یادتون باشه وقتی به آخر راه رسیدین، به نشانه ی پیروزی انگشت شستتون رو به طرف آسمون بلند کنین. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ میدونید یه کارگر شرینی پزی چجوری عصیان میکنه؟ ــ اینم شغله ما داریم؟ خوب بپزز، خوب بزن، بعد بده یکی بخوره و 2 ساعت بعدش ترررررررررررررررررر.» .......................................................................... پوف، خدا بگم چکارت کنه... خيلي دلم خواست. يکي از کارهايي که حتما پام به ايران برسه ميکنم همين قدم زدنهاي بي هدف تو نيمه شبهاي تهرانه... احساس ميکنم طعم زندگي رو فقط اون زير ميرها - وقتي هياهو و زرق و برقش ميخوابه - ميشه خوب مزمزه کرد... خوب تر زدم... ؟ فعلن 6:15 PM ٭ ........................................................................................
|